هزینه دادن، از اسارت کشیدنِ یک زندانیِ سیاسی بگیر تا مجروحِ جنگی، ممکن است این تصور را برای اشخاصی که هزینه دادهاند ایجاد کند که آنها بیشتر حق دارند و یا موضعگیری ایشان برحق تر است. حال آنکه حقِ انتخاب برایٍ همه یکسان است. و حقیقت اَمری نیست که با سالمند شدن به آن نزدیکتر شویم. اتفاقا هرچه آدمی بیشتر عمر میکند و به طورِ طبیعی میلش به زندگی کمتر میشود، بیشتر از پیش در خطرِ اشتباه کردن قرار میگیرد، چرا که ذهنِ انسان مکانیست سرد و تاریک، و میلِ به زندگی راهنمایِ بسیار بهتری برایِ زیستِ انسان است. بگذارید مثالی بزنم، تیمی ورزشی را تصور کنید که از حریفِ خود پیشی گرفته، کنترل و حفظِ این پی
روزی، لازمهاش داشتنِ بینش و کنترلِ ذهن است. اگر تیم پیروزیِ موقتِ خود را جدی بگیرد و راضی شود، دست از تلاشِ کافی برمیدارد و اصطلاحا وا میدهد، از طرفی اگر بخواهد صرفا کورکورانه درواکنش به این وا دادن همچنان سفت و سخت و متعصبانه و غریب، سفت به بازی ادامه دهد، باز هم ممکن است بخاطرِ سفت گرفتنِ غیرمعمول، نتواند پیروزیاش را حفظ کند. اما تیمی که عقب است، کافیست با جنم و ارادهای که هر انسان در روحِ خود سراغ دارد، بتواند نتیجه را عوض کند. پس میبینید که انسان تا چه میزان ممکن است بخاطرِ ذهن و طریقِ اندیشه و استدلالاش، شرایطِ نابودیِ خود را فراهم کند. اما من در اینجا نمیخواهم ذهن را سرزنش کنم و استدلال و منطقِ انسان را به عنوانِ چیزی پَست به حساب بیاورم، خیر، فقط میگویم انسانها باید همواره بیشتر از پیش سکوت کنند، اجازه دهند چیزها در جانشان ته نشین شود و بعد تجزیه تحلیل کنند و درست و غلط سَوا کنند. کمتر فکر کنند، بیشتر احساس کنند. اما همین احساس کردن است که برایِ انسان من فکر میکنم پس تو هستی...
ما را در سایت من فکر میکنم پس تو هستی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : emotemayel5 بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 11:38